بسمه تعالی
مدرنیته در لغت به معنای تجدد و جدید شدن است اما معنای اصطلاحی واحدی ندارد. و آراء و نظرات متعددی در این زمینه وجود دارد.
1. روشی نو و نیرومند برای طبیعت شناسی
2. فناوری نوین ماشینی
3. روش های تازه تولید صنعتی
4. پیشرفت بی سابقه در معیارهای مادی زندگی انسانی
5. سرمایه داری
6. فرهنگ عمدتا سکولار
7. دموکراسی لیبرال
8. فردگرایی
9. عقل گرایی
10. انسان مداری
کهون می گوید: برخی از این ویژگی ها را در تمدن های پیشین می توان یافت اما ظهور و بروز هم زمان آنها منحصر به تمدن نوین غرب است.
همانطور که بیان شد، اختلاف نظر در این تعاریف دیده می شود. و این ناظر به این نکته است که هر یک از این اندیشمندان، به نکته ای در مورد مدرنیته اشاره کرده اند. اما با این وجود می توان گفت: مدرنیته عبارت است از روند حاکم بر تمدن جدید غرب در زمینه های فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ...که با محور قرار دادن انسان و تکیه بر آزادی همه جانبه او و نیز اعتماد بر عقل بشری و اصالت دادن به فرد در صدد تحلیل همه امور اعم از طبیعت، ماورای طبیعت، ارزش هاو ... بر آمده است. و با اندیشه تغییر دادن و نو کردن همیشگی و همه جانبه زندگی انسانی، هر آنچه را در برابرش می ایستد- مانند: دین، آداب و رسوم و دیگر سنت ها- نفی می کند. [1]
در فرهنگ پیشرفته واژگان آکسفورد، اصطلاح مدرنیسم به عنوان نماد اندیشه ها و شیوه های نوینی به کار رفته است که جایگزین اندیشه ها و شیوه های سنتی گردیده و همه جوانب و زمینه های زندگی فردی و اجتماعی انسان غربی، به ویژه جنبه های مرتبط با دین، معرفت دینی، هنر و زیبایی او را در بر گرفته است.[2]
دکتر رهنمایی مدرنیسم را در مجموع اینگونه تعریف می کنند: مدرنیسم در اصطلاح به شیوه هایی از زندگی یا سازمان اجتماعی مربوط می شود که از سده هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد. [3]
برخی از عوامل زمینه تحقق مدرنیسم را فراهم آورده اند: هالینگ دیل یکی از تئوریسین های مدرنیسم، عواملی نظیر شکست قدرت دینی کلیسا، تزلزل سلطه نهادهای مذهبی، ظهور و پیدایش علوم تجربی و احیای دانش و معرفت شناسی دینی به سبکی نوین را از جمله عوامل زمینه سازی می شناسد که فضای مناسبی را برای شکوفایی فلسفه نوین در غرب فراهم آورد. به نظر وی تفکر از قیمومت جزمیت مسیحی آزاد شد و به راه های اصلی اش بازگشت.[4]
برخی عوامل مدرنیسم را در چهار بخش زیر دنبال کرده اند:[5]
و گفته اند با توجه به خصوصیات قرون وسطی، و شرایط سخت و طاقت فرسای حاکم برآن دوران، که می توان منشا موارد بالا بر شمرد، مدرنیسم را دنبال نمود.
مدرنیسم در بر گیرنده مجموعه ای از خصائص و عناصری است که شریان های حیاتی آن را تشکیل می دهند. کاپیتالیسم، فرهنگ سکولاریستی فراگیر، دموکراسی لیبرال، فردگرایی، عقل گرایی، انسان گرایی را می توان از برجسته ترین خصائص و ویژگی های مدرنیسم دانست.[6]
برخی از اندیشمندان بر این عقیده اند که اندیشه پست مدرن فاقد هر گونه صورت و تعریف است. اما با این وجود اصطلاح پست مدرن اولین مرتبه از سوی آرنولد توین بی در سال 1935 به کار گرفته شد. و در ادامه اندیشمندان دیگری نیز این واژه را به کار برده اند. فستر یکی از تحلیلگران پست مدرنیسم در بررسی مفهومی این واژه به بیان دو گونه طرز تلقی از پست مدرنیسم اشاره کرده است.
زیگمونت بومن برداشت معتدلتری از پست مدرنیسم دارد، و می گوید پست مدرنیسم نه جنبه ویرانگری دارد و نه جنبه تکاملی، بلکه پست مدرنیسم به نوعی احیاگر مدرنیسم است. [8] برخی نیز می گویند: نظریه پست مدرن با انتقاد نسبت به علم کل نگر و با رد بنیاد گرایی جهان شمول هم آغوش است. [9]
ویژگی های عنصری و محتوایی پست مدرنیسم که سلسله اصول مواضع این مکتب را تشکیل می دهد که برخی از آنها عبارتند از:
[1] مهدی مشکی، در آمدی بر مبانی و فرپایند شکل گیری مدرنیته، صص 26-33
[2] سید احمد رهنمایی،غرب شناسی،ص 132-133.
[3] همان
[4] رهنمایی، غرب شناسی، ص 138.
[5] همان، ص 73.
[6] مهدی رهنمایی، غرب شناسی، ص 135.
[7] رهنمایی، غرب شناسی ، ص 197
[8] همان ص 198
[9] رهنمایی، غرب شناسی، ص 197
[10] رهنمایی، غرب شناسی، صص 199-203.